مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست، صائب (از آنندراج)
مریض دار، که او را بیمار و رنجور باشد، آنکه متعهد خدمت بیمار باشد، (آنندراج)، پرستار و مواظب شخص بیمار، (ناظم الاطباء)، پرستار، پرستان، بیماروان، بیماربان، (یادداشت مؤلف) : هرکجا باشددلی می چیند از چشم تو درد هرکجا نازی بود بیماردار چشم تست، صائب (از آنندراج)
مرکّب از: بی + مقدار، بی وقار و سبکسر. (آنندراج)، بی قدر و بی رتبه. بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت. بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) : نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید اگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار. بوحنیفۀ اسکافی. اگر خوارست و بی مقدار یمگان مرا اینجا بسی عز است و مقدار. ناصرخسرو. و آن لبان کز وی برشگ آید عقیق آبدار چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد. سوزنی. و رجوع به مقدار شود
مُرَکَّب اَز: بی + مقدار، بی وقار و سبکسر. (آنندراج)، بی قدر و بی رتبه. بدون شرف و اعتبار. بدون قدرت. بی مایه و فقیر. (ناظم الاطباء) : نیاید آن نفع از ماه کآید از خورشید اگرچه منفعت ماه نیز بی مقدار. بوحنیفۀ اسکافی. اگر خوارست و بی مقدار یمگان مرا اینجا بسی عز است و مقدار. ناصرخسرو. و آن لبان کز وی برشگ آید عقیق آبدار چون سفال بیهده بی آب و بی مقدار شد. سوزنی. و رجوع به مقدار شود
مانند برق سریع و چابک و تند: برق کرداربر براق نشست تازیش زیر و تازیانه بدست. نظامی، برقعه بعصا، زدن بعصا میان دو گوش کسی، بدپسر شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). برقع لحیته، مأبون گردید. (ناظم الاطباء)
مانند برق سریع و چابک و تند: برق کرداربر براق نشست تازیش زیر و تازیانه بدست. نظامی، برقعه بعصا، زدن بعصا میان دو گوش کسی، بدپسر شدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). برقع لحیته، مأبون گردید. (ناظم الاطباء)
مرکّب از: بی + دیدار، بی جمال، زشت، (یادداشت مؤلف)، مقابل دیداری: مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز که باغ تیره شد و زردروی و بی دیدار، فرخی، رجوع به دیدار شود
مُرَکَّب اَز: بی + دیدار، بی جمال، زشت، (یادداشت مؤلف)، مقابل دیداری: مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز که باغ تیره شد و زردروی و بی دیدار، فرخی، رجوع به دیدار شود